تدبیرکردن. اندیشیدن. چاره کردن: اگر صواب بینند به بهانۀ شکار برنشینند... تا وی با ابوعبداﷲ و غلامی چند نزدیک ایشان آید و این کار را تدبیری سازند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 220). برحسب آنچه خوانیم تدبیر دیگر میسازیم. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 326). تدبیر کدخدایی دیگر باید ساخت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 394). چه تدبیر سازم چه درمان کنم که از غم بفرسود جان در تنم. سعدی (از آنندراج)
تدبیرکردن. اندیشیدن. چاره کردن: اگر صواب بینند به بهانۀ شکار برنشینند... تا وی با ابوعبداﷲ و غلامی چند نزدیک ایشان آید و این کار را تدبیری سازند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 220). برحسب آنچه خوانیم تدبیر دیگر میسازیم. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 326). تدبیر کدخدایی دیگر باید ساخت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 394). چه تدبیر سازم چه درمان کنم که از غم بفرسود جان در تنم. سعدی (از آنندراج)
تباه گردانیدن. تباه کردن. ضایع و فاسد و خراب ساختن: طلخ، تباه ساختن کتاب را. (منتهی الارب). باطل و بکارنیامدنی ساختن چیزی را، منهدم کردن و ویران ساختن و هلاک و نابود ساختن کسی یا چیزی را: مبادا که گردد بتو کینه خواه ز خشم پدر پور سازد تباه. فردوسی. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود
تباه گردانیدن. تباه کردن. ضایع و فاسد و خراب ساختن: طَلخ، تباه ساختن کتاب را. (منتهی الارب). باطل و بکارنیامدنی ساختن چیزی را، منهدم کردن و ویران ساختن و هلاک و نابود ساختن کسی یا چیزی را: مبادا که گردد بتو کینه خواه ز خشم پدر پور سازد تباه. فردوسی. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود